هلاکت رئیسی جلاد، ضربه‌یی سنگین و خردکننده در حساسترین شرایط سیاسی اجتماعی بر رژیم پوسیدهٔ ولایت خامنه‌ای است که تعادل درونی رژیم را به‌طور بازگشت‌ناپذیری به‌هم زده است.
رئیسی، هم به‌دلیل سوابق ممتدش در جلادی و سرکوب و جنایت و هم به‌دلیل آن‌که مطیع محض خامنه‌ای بود، نقش و جایگاه ویژه‌یی در استراتژی انقباض حداکثری ولی‌فقیه ارتجاع داشت.
خامنه‌ای، رئیسی را از سال‌ها پیش برای پیشبرد سیاست انقباض و سد کردن راه قیام نشان کرده بود. چرا که رئیسی از ۱۸سالگی در دستگاه سرکوب خمینی مشق جلادی کرده و بالا رفته بود. در سال۶۳، در ۲۴سالگی به‌عنوان معاون دادستان ضد انقلاب در حوزهٔ «گروهکها» جایگزین لاجوردی شد و سپس در سال۶۷ توسط خمینی به‌عنوان یکی از اعضای هیأت مرگ برای قتل‌عام زندانیان سیاسی برگزیده شد. وی در این سمت، شقاوت و ولع خونخواری خود را، به‌ویژه در اعدام مجاهدین به‌اثبات رساند. به‌دلیل همین سوابق، مورد توجه خامنه‌ای قرار گرفت و به‌سمت تولیت آستان قدس رضوی، یکی از ثروتمندترین مراکز قدرت و غارت در رژیم آخوندها، منصوب شد. خامنه‌ای در نظر داشت در انتخابات۹۶ او را از صندوق بیرون بیاورد و جایگزین روحانی کند، ولی در برابر تحریم نمایش انتخابات و شعار «نه جلاد، نه شیاد» در این نقشه ناکام ماند، خامنه‌ای اما از پیشبرد نقشهٔ خود در یکدست کردن نظامش به‌وسیلهٔ رئیسی دست برنداشت و پیوسته مترصد بالا کشیدن او بود. خامنه‌ای در اول خرداد۹۸ در دیدارش با دانشجویان بسیجی، «دولت جوان حزب اللّهی» را به‌عنوان پایان غصه‌های خودش و آنها مطرح کرد. خامنه‌ای در عید۱۴۰۰ هم، ویژگی‌هایی را برای رئیس جمهور مورد نظرش، برشمرد که منطبق با رئیسی بود.
ولی‌فقیه ارتجاع سپس رئیسی را بر مسند ریاست قوه قضاییهٔ تحت‌امرش نشاند. در گام بعد خامنه‌ای در نمایش انتخاباتی۱۴۰۰، با سلاخی کاندیداهای رقیب و با به‌جان خریدن فضیحت آن نمایش که رژیم مجبور شد برای اولین بار آرای مشارکت را زیر ۵۰درصد اعلام کند، بالاخره رئیسی را در رأس قوه مجریه قرار داد.
همهٔ این تمهیدات به‌خاطر آن بود که خامنه‌ای برای نجات کشتی درهم شکستهٔ رژیم از غرق شدن در دریای طوفانی و متلاطم جامعهٔ ایران، تنها یک راه پیش روی خود می‌شناخت: انقباض حداکثری با یک‌پایه کردن و جراحی و حذف بخشی از نظام و گماردن سه مهرهٔ سیاه از آبروباخته‌ترین جنایتکاران و آدمخواران در رأس سه قوه نظام، به‌عنوان آخرین فرصت و آخرین برگ برای بقای نظام؛ در بین این سه سر، رئیسی نقش اول را داشت.
پورابراهیمی، رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس رژیم، تصریح کرد: «شرایط کشور به‌حدی مخاطره‌آمیز شده بود که اگر شخصی مانند رئیسی وارد نمی‌شد، نظام دچار بن‌بست می‌شد» (روزنامهٔ حکومتی رسالت ـ ۹تیر ۱۴۰۰).
به‌این ترتیب رئیسی جلاد تیرک اصلی خیمهٔ یکدست‌سازی و انقباض خامنه‌ای بود. ویژگی اصلی‌اش آن بود که مطیع محض «مقام ولایت» بود. ویژگی‌ای که شکاف در آن در اسلاف او باعث شد تا آنها از هستهٔ مرکزی قدرت طرد شوند. این تعارض در بالاترین سطح حاکمیت چندان جدی بود که یک چند خامنه‌ای را به‌صرافت آن انداخت که قید سیستم ریاستی را بزند، رئیس‌جمهور را از ساختار حکومت حذف کند و سیستم به‌اصطلاح پارلمانی و نخست‌وزیری را جایگزین آن سازد، اما این ایده در وهلهٔ اول به‌خاطر مخالفت رفسنجانی به‌کناری نهاده شد. رئیسی تنها مهره‌یی بود که به‌دلیل «موم دست» بودنش، خامنه‌ای را از این مخمصه درآورده بود؛ چرا که به‌قول پاسدار رادان، رئیسی هیچ پروای آبرو و ملاحظه صندوق و انتخابات را نداشت، در نتیجه می‌توانست مجری کثیف‌ترین و ضدمردمی‌ترین خطوط و سیاست‌های خامنه‌ای باشد، از حجاب اجباری تا غارتگری حداکثری. آن چنان که بر اساس سیاست غارتگرانه، طی دو سال‌ونیم ریاستش، چنان تسمه‌یی از گردهٔ مردم محروم کشید که در تاریخ ایران کمتر مشابهی برای آن می‌توان یافت.
بنابراین هلاکت رئیسی، به‌مثابه یک کلان ضربه جبران‌ناپذیر و استراتژیک، تمام رؤیاها و نقشه‌های خامنه‌ای را به‌باد می‌دهد. این ضربه پیامدها و بحرانهای زنجیره‌یی را در سرتاپای استبداد دینی در پی دارد و زمینه‌ساز خیزشهای مردمی و پیشروی شورشگران برای آزادی است.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید