آب؛ این مایهٔ حیات جانداران، زیر سایهٔ حکومت ضدبشری آخوندی به یک ابربحران دیگر تبدیل شده است.
کارتلهای اقتصادی سپاه و عوامل وابسته به حکومت چنان منابع آبی سطحی و زیرزمینی را غارت کردهاند که کارشناسان درون حاکمیت هم با اعلام «ورشکستگی آبی»، خبر از پایان تمامی ذخایر آب ایران طی سالهای آینده دادهاند.
خامنهای که با دجالیت مضحک کشورهای دیگر را تهدید میکرد که ۲۵سال آینده را نخواهند دید، کاری به این ندارد که رئیس اتاق بازرگانی خودش در ۱۲آبان سال گذشته گفته بود با ادامهٔ این شیوهٔ مدیریت آب، تا ۲۰سال آینده تصور حیات موجودات زنده هم در ایران سخت است! (روزنامه شرق)
چپاول حکومتی یا تغییرات اقلیمی جهان؟!
گماشتگان خامنهای اساساً تلاش کرده و میکنند که فضاحت ابر بحران آب را به تغییرات اقلیمی آب و هوای زمین ربط بدهند؛ اما حقایق روشن و فاکتهای متعدد از آمارهای رسمی دیگر چنین مجالی برای دروغگوییهای رسوا باقی نمیگذارد.
یکی از آشکارترین این نمونهها مقایسهٔ وضعیت آب دریاچهٔ ارومیه در ایران با دریاچهٔ وان در ترکیه است که با تنها ۱۶۰ کیلومتر فاصله، در موقعیت مشابه آب و هوایی قرار دارد؛ اما یکی خشک شده و دیگری همان است که بود!
همچنان که دریاچهٔ سوان در ارمنستان با حدود ۲۰۰ کیلومتر فاصله، سرنوشتی متفاوت از ارومیه دارد!
از تغییرات اقلیمی که بگذریم، یک استاندارد جهانی حاصل از یک توافق بینالمللی میتواند پاسخ دقیقتری به پرسش اساسی ما بدهد.
بر مبنای توافق ریودوژانیرو در سال۱۹۹۲، کشورها حق دارند تنها از ۴۰درصد منابع آب تجدیدپذیر خود استفاده کنند؛ ولی آمارها نشان میدهند که در ایران آخوندزده، مصرف حتی فراتر از ۱۰۰درصد است!
این مفهوم واقعی «چپاول» و خیانتی است که حکومت غارتگر ولایت فقیه در حق نسلهای آینده و همچنین محیطزیست ایران کردهاند.
آب ایران کجا هدر میرود؟
پیش از هر اشکال فنی و علمی، موضوع در ماهیت غارتگر حکومت آخوندها خلاصه میشود؛ از آنجا که آخوندها بهخوبی میدانند که آیندهای در ایران ندارند، در تلاشند در کوتاهترین زمان ممکن، بیشتری چپاول را انجام دهند. هرگاه هم هوا را پس دیدند، بار و بنه دزدیهای خود و خانوادهشان را برداشته و به فرنگ پناهنده میشوند.
برای این منظور از فروش مستقیم آب بهصورت صادرات تا بکارگیری آبها در صنایع اختصاصی و پروژههای عظیم کشاورزی سپاه پاسداران، از هیچ شیوهای برای به دست آوردن سود فروگذار نمیکنند.
طبق آمارها، ۹۰درصد آب مصرفی ایران در بخش کشاورزی مصرف میشود که اساساً غیرعلمی و طبق سنتهای هزاران سال گذشته صورت میگیرد که بخش اعظم آن در این شیوهها به هدر میرود.
همچنین تولیدات کشاورزی آببر که هیچ توجیه اقتصادی ندارد و خرج آب آن بیش از درآمد محصول است نیز یکی دیگر از عوامل سوء مصرف است.
فرسودگی شبکهٔ آبرسانی هم باعث میشود که از ۷ تا ۸میلیارد مترمکعب آب، بیش از یک میلیارد مترمکعب آن هدر برود؛ اما رژیم تنها به مردم فشار میآورد که کمتر مصرف کنند و قیمت آب را بالاتر میبرد!
در بخش صنعت نیز، متأسفانه بیشتر صنایع آببر کشور مانند صنعت فولاد، ذوب آهن، پتروشیمی و سایر صنایع آببر در مافیای سپاه پاسداران در قسمت مرکزی و خشک ایران متمرکز شده (اصفهان و اراک و...) که البته بخشی حاصل نابخردی دیکتاتوری پیشین در بنیادگذاری غیرعلمی این صنایع است و بخش بزرگتر هم تداوم و گسترش همان نابخردیها... .
به این موارد سد سازیهای غیرعلمی و کاملاً نادرست (از ۳۰ سد در سال۱۳۵۷ تا ۱۳۳۰ سد کنونی) را اضافه کنید تا دلیل خشک شدن تالابها و دریاچهها و هورها و مراتع و جنگلهای ایران روشنتر گردد.
امروز بر کسی پوشیده نیست که چگونه سپاه با سدسازی و صنایع آببر و نابودی تالابها و رودخانهها و... حیات و محیطزیست را نابود کرد و ثروت و سرمایههای ملی را بلعید.
خامنهای در یک تقسیم «عادلانه»، غارت منابع آبی کشور، سدها و آب سدها را به سپاه بخشید و چاهها و آب چاهها و انحصار حفر چاه را به دولت و از دولت به سازمان آبفا و شرکتهای خصولتی! داد. در چنین روندی، با انحصار مالکیت آب و فروش آن در دست پاسداران و دولت، آبهای کشور پیش از رسیدن به آبریزهای طبیعی خود، خشک شده و نابودی دریاچهها و تالابهای را در پی خواهد شد.
فرسایش خاک پس از نابودی آب!
اینچنین است که پس از به هدر دادن مایهٔ حیات، خاک هم در اثر نابودی پوشش گیاهی دچار فرسایش جدی میشود. آمارهای دهشتناک فرو نشست زمین در سراسر دشتهای ایران (تا ۷برابر متوسط جهانی، معادل ۲۰ سانتیمتر در سال!) برای خامنهای و سرکردگان حکومتی هیچ اهمیتی ندارد؛ اما واقعیت هراسانگیز این است که اکنون ۲۴میلیون نفر از مردم ایران بر روی زمینهای پر خطر فرو نشسته زندگی میکنند (اعتماد ۲۰فروردین ۱۴۰۲).
کافی است در این مناطق زلزلهای هم رخ دهد تا فاجعهیی فراتر از توان تصور برای مردم ستمدیدهٔ ایران شکل بگیرد!
از سوی دیگر در عین خشکسالی، بهدلیل نابودی پوشش گیاهی و فرسایش خاک، هر بارندگی و ترسالی هم رخ دهد، به جای افزودن بر منابع آبی، باعث به راه افتادن سیل و خسارتهای هر چه بزرگتر به مردم و کشاورزی نیمه جان آنها میگردد. کما اینکه در همین بارندگی اخیر متأسفانه شاهد مرگ دلخراش بیش از ۷تن از هممیهنان بودیم؛ آماری که همواره کمتر از واقعیت گزارش میشود.
جرقهٔ محتوم!
هر کدام از ابربحرانهای فعلی ایران، توانایی ایجاد یک جرقهٔ عظیم اجتماعی را دارند؛ از سپاه خامنهای تا استمرار طلبان مدعی اصلاحات، بیش از نگرانی برای لبهای تشنهٔ ایرانیان و خاک ترک خوردهٔ زیر پایشان، در هراس از سرنگونی تاج و تختشان و پایان روزهای «خوش» چپاول و غارتند! غارتی که «آب» تنها یک بخش کوچک آن بهشمار میآید!
نتیجهٔ مستقیم تمام این دزدیها، فقر روزافزون مردمی است که بارها در برابر دیکتاتور ولایت قد علم کردهاند و دوست و دشمن هم میدانند که «انفجار اجتماعی» سوخت و سوز ندارد!
عباس عبدی کارگزار حکومتی از باند مغلوب ضمن اعتراف به این حقیقت، با ناله هشدار میدهد که: «فقر صدا ندارد، ناگهان فریاد دارد!» (اعتماد آنلاین ۹خرداد ۱۴۰۲)