حکایت یک ماجرا
پاییز سال ۱۳۶۹، مسجل شد که آمریکا می‌خواهد در دی‌ماه به عراق حمله کند. آن‌موقع تعدادی از کودکان دبستانیِ مجاهدین  در قرارگاه اشرف بودند. روند قضایای سیاسی بین عراق و آمریکا و سازمان ملل این‌طور پیش می‌رفت که خواهی‌نخواهی جنگ می‌شود.
تعیین سرنوشت آن کودکان در جنگ پیش‌رو، تصمیمی بخردانه می‌طلبید. پدران و مادران با تمام سختی‌های عاطفی و وابستگی و احساسی و نامشخص بودن سرنوشت آینده‌ی بچه‌هایشان، تصمیم گرفتند آن‌ها را به کشورهای آمریکا و اروپا نزد اقوام خانوادگی‌شان یا هوادارن‌ مجاهدین بفرستند.
ناگفته نماند که پدران و مادران بچه‌ها هم در آن جنگ پیش رو، جایی جز کوه و کمر و بیابان برای مصون ماندن از آثار آن جنگ نداشتند؛ جنگی که هیچ ربطی هم به آن‌ها نداشت. حالا تصور کنید در آن کوه و کمر و بیابان و خروج از شرایط مهیای سکونت و اقامت در اشرف، چه‌طوری می‌شد کودکان را نگه داشت و رسیدگی کرد؟
بچه‌ها در اواخر آبان ۱۳۶۹ از عراق به اروپا و آمریکا اعزام شدند. رفتند به اقلیمی دیگر و سرنوشتی که معلوم نبود چه خواهد شد. مگر جنگ‌ها می‌گذارند که آدم‌ها بدانند سرنوشت‌شان چه خواهد شد؟ آن بچه‌ها هم بخشی از آوارگان جنگ شدند؛ درست مثل کودکانی که در جنگ و نبرد مجاهدین با پاسداران تباهی، در پایگاه‌ها و صحنه‌های درگیری، از پدر و مادرشان جدا می‌شدند و آواره، با سرنوشتی نامعلوم.
 
سرفصل انتخاب آینده
بچه‌ها سال‌ها در اروپا و آمریکا تحصیل کردند و بزرگ شدند و مثل همه‌ی  جوانان دنیا، رسیدند به سرفصل انتخاب آینده‌شان. برخی‌شان به عراق برگشته و به ارتش آزادیبخش ملی ایران پیوستند، برخی هم دنبال ادامه‌ی تحصیل و کسب تخصص و زندگی شخصی‌شان رفتند.
آن‌ جوانانی که انتخاب کردند به صفوف مبارزه با حاکمیت ملایان بپیوندند، سال‌ها در مناسبات مجاهدین و ارتش آزادیبخش بودند و می‌توانستند باز هم انتخاب جدید برای آینده‌شان ــ مثلاً بیرون از مجاهدین ــ بکنند. آن‌ها با اختیار و انتخاب خودشان، ادامه‌ی مبارزه را برگزیدند و در جنگ دوم آمریکا و عراق هم از بمباران‌ها عبور کردند و باز هم به سرفصل یک انتخاب رسیدند.
 
موش‌های لای فیلم و بیانیه
جالب است که در سال‌های قبل از جنگ دوم آمریکا و عراق و پس از بمباران پایگاه‌های مجاهدین توسط آمریکا و انگلیس در فروردین ۱۳۸۲، هیچ‌کس به فکر ساختن فیلم و صدور بیانیه در دفاع از این جوانان ــ که ۲۳ سال بعد اسم‌شان شد «کودک‌سرباز» ــ‌ نبود و وقتی آن جوانان به سن و سال دهه‌ی چهارم عمرشان رسیدند، ناگهان کاشف به‌عمل آمد که این‌ها «کودک‌سرباز» هستند!!
جالب‌تر این‌که سازنده‌ی دلسوز فیلم زندگیِ چندتای این جوانان و تعدادی صادرکننده‌‌ی بیانیه علیه به‌کارگیری «کودک‌سرباز» توسط مجاهدین، هرگز در عمر قدیم و جدیدشان به‌یادشان نیامد که بیانیه‌یی در دفاع از ۴۴۰ هزار کودک دبستانی صادر کنند که توسط کارگزاران خمینی به‌زور به  جبهه‌ی جنگ با عراق برده شدند و پاسداران با پیکرهای متلاشی آن‌ها، میدان‌های مین را باز می‌کردند.
این تعداد هرگز یک خط درباره نوجوانانی که لاجوردی بدون احراز هویت‌شان اعدام‌شان کرد، ننوشتند و بیانیه صادر نکردند.
سازنده‌ی فیلم «کودک‌سرباز» و افراد صادرکننده‌ی بیانیه علیه مجاهدین، ‌هرگز به ذهن‌شان خطور نکرد که درباره‌ی کودکان کار و کودکان زباله‌گرد دادی و هواری بزنند و بیانیه علیه جمهوری اسلامی بدهند.
پس از ساختن این فیلم و صدور بیانیه‌ی حمایت از آن، صدها تن از همان جوانان که به ارتش آزادیبخش ملی ایران پیوسته بودند، اطلاعیه نوشتند و به شرح جزئیات ماجراها از سال ۱۳۶۹ تا بازگشت‌شان به صفوف مجاهدین پرداختند، اما سازنده‌ی فیلم و صادرکننده‌گان بیانیه علیه مجاهدین و تلویزیون بی. بی. سی فارسی که همواره گوش به‌زنگ تأمین منافع استعمار و ارتجاع علیه انقلاب و آزادی و استقلال در ایران بوده و هست، هیچ اعتنا و اشاره‌یی به اطلاعیه و امضای این صدها عضو و هوادار مجاهدین نکردند!
 
نقش بدل‌ها و کلان‌نان‌خور سیاسی آن‌ها
آیا به‌دور از انصاف است که صریح و روشن اعلام شود که اینان نقش بدل پاسداران سیاسی را ــ به‌خصوص در همراهی با مزدور خودفروخته‌ی پیشانی‌سیاه ــ علیه مجاهدین و جبهه‌ی نه شاه ــ نه شیخ بازی می‌کنند؟
 روش جاری بی. بی. سی فارسی در خدمتگزاری به ارتجاع پیش‌برنده‌ی مطامع سیاست‌های فخیمه، قدمتی به طول تاریخ ۷۰ ساله‌ی ایران دارد. بی‌سبب نیست که در پادکست‌های ۳۶ قسمتیِ «داستان انقلاب» که مربوط به انقلاب سال ۱۳۵۷ است، رکورد اعجاب‌انگیز سانسور علیه نقش سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران در آن انقلاب را می‌شکند و هیچ اشاره‌یی حتا به وجود این دو گروه سیاسی در مبارزه با نظام سلطنتی نمی‌کند. هر کس که آن ۳۶ پادکست را گوش می‌کند، هرگز متوجه نمی‌شود و نمی‌شنود که از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۷ اصلی‌ترین گروه‌های متشکل و مبارز در مقابل دربار و شاه و ساواک و محبوب میان بازاریان و دانشجویان و روشنفکران ایران، مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق بوده‌اند. آیا «حرامزاده‌ترین بنگاه سانسور»، دقیق‌ترین صفت این بنگاه خبری نیست؟  
حالا نیز چه می‌شود که در بحبوبه‌ی تمرکز سیاسی، دیپلماتیک و قضاییِ اتاق فکر نظام ملایان علیه مجاهدین خلق، ناگهان بی. بی. سی یاد فیلم وزارتیِ «کودک‌سرباز» می‌افتد و آن را حلوا حلوا می‌کند؟ 
واضح است آن که ساخت و تبلیغ مدام این فیلم را حلواحلوا می‌کند و نان سیاسی‌اش را لقمه می‌کند، خامنه‌ای و دولت گماشته‌اش با پیش‌قراولیِ دستگاه اطلاعات و پروپاگاندش می‌باشد.
 
اراده‌ی روشنگر و راهگشا
البته مقاومت ایران و جبهه‌ی نه شاه ــ نه شیخ، افشاگری و روشنگری پیرامون این تقلاها در همبازی شدن‌ها با جلادان مستقر در ایران علیه مجاهدین خلق را بخشی از مبارزه با ارتجاع پلید آخوندی و هم‌سویانش به‌جانب سرنگونیِ دیکتاتوری ولایت فقیهی می‌داند. همان‌گونه که نسل‌های قیامی در سال ۱۴۰۱ مقابل پاسداران و انتظامی‌های فقاهتی فریاد می‌زدند: «بجنگ تا بجنگیم»، اکنون در برابر ترفندهای رسانه‌ها و بازیگران روی میز آخوندهای حکومتی، روشنگری برای پالایش صحنه‌ی سیاسیِ ایران به جانب ریشه‌کنیِ هرگونه دیکتاتوری و نان‌خورهای داخلی و خارجیِ آن را وظیفه و مسؤلیت انسانی و ملی و مبارزاتی خود می‌دانیم.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید